قصه آریانی شدن من(زهرا)

حدود 8سال پیش من 9ساله بودم که با مامانم داشتیم تو خیابون راه میرفتیم. به چهار راه  اول که رسیدیم یه مغازه ایی بود که آلبوم موسیقی و فیلم و ... میفروخت. مامانم رفت تو مغازه یادم نیست چی میخواست بگیره اما این رو یادمه که تمام حواسم به یه پوستر پرت شده بود. اون پوستر مال کی بود؟؟ نمیدونستم ! اما مامان از فروشنده سوال کرد. یه گروه موسیقی! آلبومشون رو گرفتیم و اومدیم خونه، سریع رفتم گذاشتم تو ضبط! چه صدای قشنگ و دل نشینی! شب بود و ستاره توی کهکشون... انگار با بقیه چیزایی که تا اون موقع شنیده بودم خیلی فرق داشت! بچه بودم اما این فرق رو حس کردم خلاصه کارم شده بود گوش کردن آلبوم اول گروه آریان(گل آفتابگردون

) چیزی که منو به گروه جذب کرده بود در درجه اول صدای علی بود اما چند وقتی گذشت تا اینکه خونه خالم کلیپ های آریان رو دیدم وای بینظیر بود دیگه سخت پیگیر آریان شده بودم با همه اعضای آریان یه آشنایی پیدا کردم و یه عشقی تو دلم ...آروم آروم آروم انگاری این دل به یه حس تازه کرده دچارم....

2سال گذشت همه زندگیم شد آریان! آریان!  شدید بهش وابسته شدم! یه تعصب خاصی روش داشتم!

حالا سالها میگذره. با آریان بزرگ شدم، کلی خاطره باهاش دارم و...من شدم یه آریانی الاصل! تا حالا موفق نشدم  آریان باند رو ببینم اما امیدوارم به دیدن یار

 

قصه دوست شدن ما

  تو سایت عضو شدم.www.arian4u.com سال 85 رفتم نت دنبال  اخبار آریان یه سایت جالب پیدا کردم  

 کلی عکس از تو سایت برمیداشتم عکس های جدید از کنسرت و کلی اخبار با حال مثل میتینگ تلفنی با بچه ها و ... سال 87 یه چیزی از سایت کشف کردم تازه بعد از دو سال یه جایی داشت خیلی جالب بود یه جایی مثل چت روم با اعضای سایت دوست شدم یه دوستی آریانی خیلی خوشحال بودم که دارم با افرادی حرف میزنم که مثل من عاشق آریان هستن. 21خرداد با دختری به اسم آنی یا آناهیتا دوست شدم. شماره آنی رو مثل خبلی های دیگه گرفتم اول فقط به هم اس ام اس میدادیم. هنوز خیلی هم دیگه رو نمیشناختیم. 2هفته بعد آنی بهم زنگ زد فکر میکنم 50دقیقه با هم حرف زدیم بیش تر از قبل با هم آشنا شدیم اما هنوز یه آشنایی کامل از هم نداشتیم. ولی آنی رو از همون لحظه ایی که صداشو شنیدم خیلی دوست داشتم. یه صدای دلنشین و گرم و مهربون. دوسیمون بیش تر و بیش تر شد  وفکر میکنم الن یه آشنایی کامل از هم دازیم آنی شده یکی از بهترین و صمیمی ترین دوستای من. اون علاوه بر اینکه یکی از بهترین دوستای آریانی من بود یکی از بهترین دوستای زندگیم شد.  چند ماه پیش آنی پیشنهاد داد یه وبلاگ بسازیم با هم. وبلاگمون هم راجع به آریان باشه و هم چیزای دیگه! خلاصه استارت کار رو آنی زد. ایمیل و وبلاگ رو ساخت و من اولین پست وبلاگ رو آپ کرد

 

 

راستی امروز تولد شراره بود از صمیم قلب به شراره عزیزم تبریک میگم و  براش بهترین ها رو آرزو مندم

دوستان عزیزم امیدوارم از وبلاگ ما خوشتون بیاد و ما رو با نظر های قشنگتون همراهی کنین.توی پست بعدی قصه  آریانی شدن آنی رو واستون میذاریم...

دوستتون داریم

شاد باشید و آریانی